• تیم نیومن
• ترجمة فرهنگ راد
درد مزمن و افسردگی هر دو شایع بوده و اختلالاتی ناتوانیآور هستند. همچنان که پژوهشگران به تحقیق در مورد آنها ادامه میدهند ارتباط آنها به یکدیگر آشکارتر میشود. یافتههای جدید ممکن است در آینده به درمانهای مؤثر برای هر دوی آنها بینجامد.
بروز توأمان درد مزمن و اختلال افسردگی حاد، وضعیت شایعی است.
هر دوی این اختلالات میتوانند سبب دیسترس شوند و میدانیم که باعث پیچیدهتر شدن و وخامت دیگر بیماریهای جسمانی میشوند.
در سطح جهان برخی برآوردها دال بر تشخیص سالانة 1 نفر از بزرگسالان مبتلاء به درد مزمن در میان هر 10 نفر است.
علیرغم بالا بودن این رقم، ریسکفاکتورهای درگیر در این اختلال هنوز در هالهای از ابهام قرار دارند، اگرچه میدانیم که هم عوامل محیطی و هم ژنتیک در این مورد نقش خاص خود را بازی میکنند.
مطالعة تازهای چنین دریافته است که درد مزمن تا 30 درصد جنبة وراثتی دارد.
دیگر مطالعات ژنتیک، شامل تعدادی از مطالعات مربوط به دوقلوها، به جمعبندیهای مشابهی رسیدهاند؛ به شکل فزایندهای ژنها به عنوان عوامل دارای نقش عمده در گسترش درد مزمن تلقی میشوند.
افسردگی که با تخمینها سالانه 15.7 میلیون نفر افراد 18 سال و بالاتر را در آمریکا مورد آسیب قرار میدهد نیز دارای جنبهای ژنتیکی است. ژنهای مؤثر بر افسردگی همان ژنهای تأثیرگذار در درد مزمن به نظر میرسند. برای مثال، یک مطالعه برآورد کرده است که جنبة وراثتی افسردگی حاد 37 درصد است.
اگرچه وجود یک جنبة ژنتیک برای هر دو وضعیت محرز به نظر میرسد، راهی که در آن ژنها برای خلق درد مزمن و افسردگی دست به یکی میکنند درک نشده است. برای گلآلودتر کردن آب، میدانیم که عوامل محیطی نظیر شیوة زندگی و کیفیت خواب نیز در این میان نقش خاص خود را دارند.
برهمکنش دقیق میان ژنها و محیط نیز همیشه مسألة مشکلی بوده است که باید حل شود.
نگاهی تازه به علل درد مزمن
پژوهشگران دانشگاه ادینبورگ در اسکاتلندا تحقیقی را در مورد تأثیرات ژنتیک و محیط بر افسردگی و درد مزمن آغاز کردند. آنها دادههای دو مطالعة سراسری– پروژههای نسلهای اسکاتلند و پادشاهی بریتانیا - را مورد استفاده قرار دادند.
هر دو پروژه برای فهم عوامل ژنتیک نهفته در مشکلات سلامت طراحی شده بودند. برای مطالعة حاضر، دادههای بیش از 100000 نمونه مورد بررسی قرار گرفت.
پسزمینة ژنتیک افراد نیز همانند تجارب افسردگی و درد آنان مورد کاوش قرار گرفت.
تیم تحقیق دریافت که شرکای زندگی افراد مبتلا به افسردگی در معرض احتمال بالاتری از تجربة درد مزمن قرار دارند، اما آرایة ژنتیک فرد نیز در این میان نقش خود را ایفا میکند.
در کل نقش وراثت در محاسبة متغیرهای ریسک درد مزمن 38 درصد تعیین شد؛ همچنین سهم محیط به اضافة همسران یا شرکای زندگی به میزان 18.7 درصد متغیرهای مستعد درد مزمن محاسبه شد.
به علاوه ریسک فاکتورهای ناشناختهای از سوی شرکای زندگی یا همسران نیز وجود دارد. روشن شد که ریسکفاکتورهای درد مزمن و افسردگی همپوشانی قابل توجهی دارند؛ نویسندگان مطالعه چنین جمعبندی میکنند که "اثرات متراکم ریسک فاکتورهای ژنتیک برای افسردگی شانس فرد را برای ابتلاء به درد مزمن افزایش میدهد."
دری به سوی درمانهای آینده؟
این یافتهها که این هفته در پلاس مدیسین منتشر شد ممکن است راهی به سوی درمانهای مؤثر در آینده باز کند. درد مزمن به طور مشخص یک علت شایع ناتوانی است اما اطلاعات اندکی در مورد علل آن در دست است.
پروفسور اندرو مکاینتاش / Andrew McIntosh، رییس روانپزشکی بیولوژیک در دانشگاه ادینبورگ میگوید: "ما امیدواریم مطالعة ما مردم را به تفکر در مورد ارتباط میان درد مزمن و افسردگی تشویق کند و اینکه آیا بیماریهای جسمی و روانی به همان اندازه که برخی باور دارند جدا از هم هستند."
نتایج مطالعه نشان داد که هم عوامل ژنتیک و هم درد مزمن در همسر یا شریک زندگی ریسک درد مزمن در فرد را افزایش میدهد. نویسندگان مطالعه همچنین نتیجهگیری میکنند که درد مزمن ناشی از انباشتگی شماری از اثرات کوچک ژنتیک و با تعدادی از ریسک فاکتورهای محیطی و ژنتیکی که ریسک افسردگی را افزایش میدهند، مرتبط است.
خلاصه اینکه این دو وضعیت عمیقاً درهم تنیده هستند. هم ژنها نقش بزرگی دارند هم محیط. هر قدر در مورد فعل و انفعال آنها بیشتر بدانیم، یافتن درمانهای مؤثر برای موقعیت و شاید فهم چگونگی پیشگیری از بروز آنها آسانتر میشود./
نظرات (0)